از عشق گفتن پابلو نرودا
 
براى همه بدانند
کسى بعد خواهد پرسید، بعضى وقت ها
جست و جوى نام، از آن خود یا شخص دیگر،
چرا از یاد بردم غمش را یا عشقش را
یا دلیلش را یا هیجانش را یامحنتش را:
و حق بااوست: نامیدنت وظیفه ام بود،
شما، شخصى از دور ونزدیک،
نامیدن شخصى براى داغ قهرمانیش،
نامیدن زنى براى گلبرگش،
مغرورى براى بى گناهى ستمکارانه اش،
فراموش شده اى براى ظلمت مشهورش.
اما وقت کافى یا جوهر براى هر کس نداشتم.
یا ممکن آن ویژگى ذاتى شهر و زمان بوده،
قلب سرد ساعت ها
که کوبد وقفه بر سنجش ام،
چیزى اتفاق افتاد، ندانستم رازش را
نتوانستم دریابم هریک و هر معنى را:
بخشش خواهم از هر کس نه اینجا.
وظیفه ام بود فهماندن هر کس، پریشانگو
ضعیف، غلبه ناپذیر، سازش یافته، قهرمان، هرزه
عاشقانه تاگریستم و بعضى وقت ها هم ناسپاس
ناجى گرفتار در زنجیر هایت،
همه سیاهپوش، برشته لذت بردن.
چرا حقایقت را بیان مى کنى
گر با آنها زیستم،
من هرکس و هر زمانى ام
همیشه خودم را صدا مى زنم با نامت.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد