هیچ وقت قمار نکردم
جز یک بار آن روز که روی چمنها هر کدام گل سرخی در دست داشتیم
گلها را به هم دادیم و باز هر کدام گل سرخی در دست داشتیم
گل من را بوییدی و بازی را شروع کردی
گفتی :من مال تو ام و تو ؟
گفتم :من هم مال تو ام !
بازی تمام شده بود و نتیجه ها معلوم
من خودم را به تو باختم تا تو را بردم
و تو خود را باختی برای من
دیگر هرگز قمار نمیکنم
من دیگر منی ندارم که ببازم
من دیگر مال تو ام
گل سرخی دارم که در باغچه ی قلبم برای همیشه کاشته ام ....
تمام نفرتم را تویصدایم جمع میکنم و به سمت تو میگیرم، چقدر از این سکوت تو متنفرم.
آنقدر که دلم میخواد تمام شیشه هاییرا یه شکستم به سمتت پرت کنم ولی مطمئنم باز هم
ساکت خواهیماند . و نمیدونیکه چقدر از این معصومیت احمقانه بیزارم.