در میان بی رحمی دنیا مرا با یک دنیا حسرت و غم تنها گذاشتی و دستان غریبم را میان هزاران پلیدی رها کردی تا بخوانم لالایی رفتنت را تو با یک دنیا درد و انتظار بدون هیچ سخنی رفتی و مرا با یک دنیا سوال تنها گذاشتی بگو بعد از رفتن تو من با این درد زجر اور چه کنم بعد از رفتن تو من با این انتظار چه کنم در میان دلتنگی های کبود من خیره به ردپای توام و مثل عاشق چشم انتظار برگشتن ات در کنارم در میان تمام بغض هایم برایت دعا کردم که شاید افریننده ی یکتا بشنود صدای دلم را من ارام ارام نظاره گر رفتنت شدم با کوله باری از غم و درد برای رفتنت دعا کردم امشب در این تاریکی ابدی من دلتنگ توام دلتنگ ان نگاه مهربانی که گاهی غمخوارم بود و پا به پای غصه های من اشک ریخت دلتنگ ان دستانی که در اوج تنهایی گر ما بخش وجودم و زندگیم بود اما اینک من تنهای تنها به انتظار بر گشتن تو ای مونس جانم نشسته ام نمی دانم چرا تقدیر مرا در مرداب زمانه غرق کرده است ولی من با هزاران امید که تو روزی به من هدیه دادی من به انتظار نشسته ام تا برگردی کنارم اه ... چقدر تنهایم چشمانم بعد از رفتن تو بارانی است و دلم تنهای تنها بعد تو در دل را به روی همه بسته ام و فقط منتظر توام تا برگردی به خانه ی دلم ... زمانی گفتی زندگی زیبا است اما ای مونس جانم زندگی بی تو بی معنا است ... زندگی بی تو برایم بی مفهوم است سخت است بی تو زنده بودن با بودنت من جون میگیرم ای تاروپود این تن بی جان من بی تو میمیرم نگذار با رفتن تو بمیرم بگذار مثل همیشه عاشقت باشم بگذار سر رو شونه هات بگذارم بگذار تکیه گاه این تن بی جان من تو باشد بگذار دستانت را بگیرم بر ان بوسه زنم و فریاد بزنم دوستت دارم ...اری من دوستت دارم من عاشق توام عاشق تویی که برایم زندگانی هستی عاشق تویی که دنیایم هستی اری من عاشق ام عاشق تو...عاشق بودنت در کنارم ...عاشق ان نگاه مهربانت...عاشق بوسیدنت...عاشق تو ...اری عاشق...بگذار در دامانت بمیرم بگذار اشک شرم خود را به پایت بریزم ... بگذار با تو باشم ... نگذار با رفتنت نابود بشم... بگذار با تمام وجودم فریاد زنم ای دنیا ... ای هستی ... من عاشقم... و عشقم را دوست دارم